فرهنگ امروز/ معصومه حنیفهزاده*:
دکتر محمد صنعتی، با نشریۀ «فرهنگ امروز» در شمارۀ نهم خود گفتوگویی را با عنوان «روانشناسی فرانسوی فقط منحصر به لکان نیست» به چاپ رساندهاند. با سپاسگزاری از دستاندرکاران این نشریه که امکان پاسخگویی به آن را فراهم آوردند، به نقد و بررسی نکاتی چند از این گفتوگو میپردازم.
در اینجا به بازگویهها از این و آن نخواهم پرداخت، چراکه هر روانکاوی میداند تا کجا تجربه هرکسی از یک فرد، یک رفتار، یک رخداد یا یک وضعیت میتواند درونآختی (subjective) باشد و سخن این و آن برای ما سنجه نیست، بلکه آنچه ارزشمند است، نقد درونمایۀ گفتار است. همچنین برای پیشگیری از گفتوگویی شخصمحور و گسترش پهنۀ گفتوگوی سالم، بهتر دیدم بهجای پاسخگویی مستقیم به شخص شما، نکات کلیدی این گفتوگو را گرفته و دربارۀ آنها بهکوتاهی چند خطی بنویسم، بلکه از برداشتهای نادرست و ناروشنیها کاسته شود و ما بتوانیم در پهنۀ فرهنگی فارسیزبانان، گفتوگوورزی را گسترش دهیم. ازاینرو این نوشتار به چند گفتار بخش خواهد شد.
افتوخیزهای لکان با انجمن بینالمللی روانکاوی (IPA)
در سال ۱۹۲۶ ماری بناپارت و چندی دیگر از روانکاوان فرانسه، «جامعۀ روانکاوی پاریس» (SPP) را که زیربخشی از «انجمن بینالمللی روانکاوی» (IPA) بود، بنیاد گذاشتند.
در پیروی از دیدگاههای لکان و فروید مبنیبر آموزش روانکاوان ناپزشک (ley analysis) و همچنین در پشتیبانی از نقدهایی بر رویکردی که «رابطه با ابژه» نام گرفت، شماری از روانکاوان فرانسوی به انجمن دیگری به نام «جامعۀ فرانسوی روانکاوی» (SFP) که از سوی لکان و دانیال لگش در سال ۱۹۵۳ بنیادگذاری شد، پیوستند. سخنرانی شناختهشدۀ لکان با نام «گفتار رم» سخنرانی گشایشی این انجمن بود. کسانی مانند دلتو، آنزیو، لپلانش و پانتلیس (نویسندگان Vocabulaire de la Psychanalyse) در این دوره، از روانکاوندهها (analysant) و شاگردان لکان بودند. پس از تقریباً ده سال، در سال ۱۹۶۴، هموندان «جامعۀ فرانسوی روانکاوی» (SFP) خواستار بازشناسی خود از سوی IPA میشوند و IPA این بازشناسی را مشروط به کنار گذاشتن لکان در مقام «روانکاو استاد» در درون انجمن میکند. در اینجا «جامعۀ فرانسوی روانکاوی» دو پاره میشود: «انجمن روانکاوی فرانسه» (AFP) که با کنار گذاشتن لکان به cr میپیوندد و «مکتب فرویدی پاریس» (EFP) که به پیروی از لکان و روش کار او ادامه میدهد.
گرچه IPA هرگز روش کار لکان و دیدگاههای او را بازنشناخت، میتوان دید که به درازای بیش از یک دهه (از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۴) لکان روانکاو و مربی مهمترین روانکاوان فرانسوی بوده است. ردپای اندیشههای او را میتوان در نوشتههای آنزیو، در نوشتههای دانیال لگش، در واژهنامه لپلانش و پانتلیس و بسیاری دیگر بهروشنی دید. همانگونه که جامعۀ جهانی نتوانست فروید را پس آورده، دور بریزد، روانکاوی فرانسه خواهناخواه به اندیشههای لکان آغشته شده است؛ چه آنسوی مرز روانکاوی لکانی و چه اینسوی آن. کافی است انتشارات SPP را ورق بزنیم. اندیشۀ لکان از نوشتههای آن خودبهخود تراوش میکند. از SPP چیزی جز نامش نمانده است و درونمایۀ آن به درونمایه نشریات روانکاوی «رابطه با ابژه» شباهت ندارد و هرچه پیشتر میرویم، پشت کردن به دستاوردهای نظری لکان دشوار و دشوارتر میشود.
انگیزۀ اخراج لکان از IPA، پُرگاه رعایت نکردن قانون زمان جلسات معرفی میشود و گفته میشود که «نمیتوان جلسۀ چنددقیقهای داشت و از بیمار هزینۀ ویزیت جلسۀ پنجاهدقیقهای دریافت کرد.» ولی نکته اینجاست که کارایی یک جلسۀ درمانی به مدتزمانش بستگی ندارد. به آن چیزی بستگی دارد که در رویکرد لکانی «برش» مینامیم: بریدن رشتۀ گفتار هنگامی که سخن به نکتهای میرسد که برای روانکاونده دارای معنایی کلیدی و سرنوشتساز است. گاهی گرفتار چندان واکاوانه نیست و برای یافتن نقطۀ برش، میبایست دستکم پنجاهدقیقهای شکیبا بود و گاهی پس از پانزده دقیقه بهجایی میرسیم که بایستی در گفتار برش ایجاد کرد. این دیگر بستگی به توانایی تراورزی (working through) روانکاونده دارد. بیآنکه بخواهم وارد جزئیات نظری این رویکرد شوم، که در گنجایۀ این نوشتار نمیگنجد، تنها این نکته را برجسته میکنم که در این دو رویکرد میتوان رویارویی زمانمحوری و سخنمحوری را بهروشنی دید. در دهۀ پنجاه میلادی، سخنمحوری لکان در پیوستگیاش با اندیشۀ فروید، به اخراج او از سوی انجمنی انجامید که چندی را بر چونی و قوانین آیینوند (formal) را بر درونمایۀ پویای روانکاوی، برتری داده بودند.
زبانمحوری رویکرد لکانی
اگر بخواهیم ناچار برای کوتاه کردن سخن، روانکاوی را در یک جمله تعریف کنیم، بایستی بگوییم روانکاوی رویکردی علمی است که بسیاری از توهمات روانشناسی تجربی دورۀ پیشفرویدی را با نمایان ساختن نقش زبان در شکلگیری تن -پیکری که از راه بازنماییها (representation) در ذهن شکل میگیرد و سپس با گره خوردن به نره (phallus) و زبان رانهای میشود- فروریخت. به یاد داشته باشیم که یکی از نخستین نوشتارهای فروید، پس از بازگشتش از کلاسهای شاکو، نوشتاری بود به نام «نکاتی چند دربارۀ پژوهش مقایسهای فلجهای کالبدی (organic) و فلجهای هستیریک» (۱۸۹۳) که در آن به «پنداری» بودن یا به زبانی دیگر، «زبانی» بودن فلج هستیریک میپردازد.
بسا جای شگفتی دارد که در قرن بیستویکم، پس از دستاوردهای علمی قرن بیستم در زمینۀ پیوند زبان و روان که فروید از مهمترین پیشتازان آن بوده است، هنوز «ما» را بیآنکه تعریفش کنیم، آفرینندۀ گفتمان و همچنین خود زبان بدانیم.
شاید یادآوری یک نکته ما را در کنار زدن ناروشنیها یاری رساند: واژۀ «زبان» در زبان فرانسوی (و بنابراین در زبان لکان) دو معنا دارد. زبانی که در آن سخن میگوییم (زبان پارسی، انگلیسی، عربی و...) (langue) و زبان در معنای زبانشناسیک و ساختار آن (langage). هنگامی که لکان از زبان سخن میگوید، از این «زبان» سخن میگوید: «ساختار واژگانی روان». آیا در روانکاوی با چیز دیگری جز ساختار واژگانی روان سروکار داریم؟ امروزه پس از فروید، میدانیم که بدون نگرداشت ساختار زبان، باور به چیزی به نام «من» یا «روان ما» خرافهای بیش نیست.
هنگامی که لکان میگوید ناخودآگاه، ساختاری همچون زبان دارد و «من» پدیدهای پنداری است، چیز دیگری جز آنچه فروید گفته نمیگوید، ولی آن را با ابزار دانشیک زمان خود میگوید و هدف این دگرگونه بازگویی، روشنتر کردن نکتههای تاریک دستگاه اندیشوی فروید است. تأکید لکان بر زبان بیشتر از روی انگیزههای کار بالینی است. زبان تنها ابزار ما برای خنثی کردن فرابردپنداری (transference) در روابط میانفردی در درون چارچوب جلسات روانکاوی است.
دشواری دریافت این نکته در اینجاست که واژۀ Ich در زبان فروید، هم «من» را بازمینماید و هم «زیرنهاد» (sujet) را. زبان فرانسوی اویی که سخن میگوید (je, sujet) را از اویی که دربارهاش سخن گفته میشود (moi) بهروشنی جدا میکند. در فارسی واژۀ «من» برای هر دو کارکرد به کار میرود. بنابراین آنجایی که «من»، برنهاد (objet) رانهای زیرنهاد سخن (sujet) است (که در خودشیفتگی بهآسانی میتوان آن را دید)، ما نیازمند دو واژۀ جداگانه هستیم؛ چراکه چیستی زیرنهاد سخن و من بر نهادین از پایه متفاوت است. زیرنهاد سخن، «زبان-ساختارین» است، ولی «من» انگارهای پنداری است که همانگونه که آقای صنعتی بهخوبی بدان اشاره کردند، گردایهای و زنجیرهای از بازنماییهاست (representation). دستکم آن «من»ی که در خودشیفتگی از آن سخن میرود، این «من پنداری» است. نیازی به سالها کار بالینی برای دریافت این نکته نیست. برگرداندن Ich فرویدی به Ego در ادبیات روانکاوی انگلیسیزبان، بدون جدا کردن دورویگی این واژه (که به دو کارکرد جداگانه در نوشتههای فروید اشاره دارند) و سپس ترجمۀ این نوشتهها از انگلیسی به فارسی نیز به درهم آمیختن این مفاهیم و آشفتگیهای نظری دامن زده است.
همانگونه که گفته شد، زبان-ساختارین بودن روان بهمعنای «دستوری» (grammatical) بودن آن نیست، بلکه به این معناست که روان سازوکارهایی مانند سازوکارهای زبان دارد. برای نمونه، «درهمفشردگی» (condensation) و «جابهجایی» (deplacement) واحدهای معنادار زبانی که لکان «پرانمایه» (significant, signifier) مینامد -که یادآوری کنیم، بهمعنای دال زبانشناسیک نیستند و میتوانند بندواژه یک نگاردبیره (rebus) یک واژک (morpheme) یا یک واج (phoneme) باشند- به سازوکارهای مانندنامی (metaphor) و دگرنامی (metonymy) دستوری شباهت دارند. نکتۀ دیگر اینکه پرانمایههای ناخودآگاه برای به سخن آمدن، نیازمند گذر کردن از ساختار زبانی و ریخته شدن در کالبد قوانین دستوری هستند. ازاینرو روان دو پاره است. زیرنهاد (sujrt) دو پاره است. «من» چیزی جز انگارهای پنداری که آدمی از خود دارد، نیست و خودآگاه و ناخودآگاه دو رویۀ یک پدیدهاند که با خط فاصلی دستوری همزمان از هم جدا شده و بههم پیوند میخورند.
دیگری بزرگ، گفتمان ارباب و «نام پدر»
مانند بسیاری دیگر از فرایافتهایی که لکان پیش نهاده است، فرایافت «دیگری بزرگ» را نمیتوان تکمعنایی دانست. دیگری بزرگ در معنای دیگری بزرگ نمادین (روان زبان-ساختارین langage) را بایستی از دیگری بزرگ پنداری، که همان «من انگارۀ آرمانی و اربابی» است، جدا کرد. اگر لکان از دیگری بزرگ میگوید، منظورش دیگری بزرگ نمادین است و این دقیقاً برای نمایاندن پوچ بودن هرگونه دیگری بزرگ پنداری است. شاید ازهمینروست که لکان پیش از مرگش، تصمیم به ازهمپاشی انجمنی میگیرد که خود پایهگذارش بود و از شاگردانش میخواهد که هر راهی را که خود برمیگزینند، پیش گیرند. در پی این تصمیم، چند انجمن روانکاوی جداگانه پدید میآیند که نام دوتایشان در بالا آمده است.
شگفتا که دمی ژولا، IPA را، که نوگویی و پویایی اندیشۀ لکان را برنمیتابد و یک انجمن روانکاوی با تجربهای بیش از یک دهه را به رسمیت نمیشناسد، اربابی خودکامه نمینامد، ولی کسی که دیگران به اشتیاق بهپای سخنش مینشینند را ارباب میخواند. اگر دیگران برای شنیدن درسگفتارهای لکان شتاب داشتند، ازاینرو بود که لکان فرایافتی را وارد روانکاوی کرد به نام «گفتمان ارباب» و آن را وارونۀ «گفتمان روانکاوی» دانست. میدانیم تا کجا دستاوردهای هر اندیشمند بزرگ میتواند دستخوش بدخوانی، دریافت رویهای و کجتابیهایی در بازگویی شود. اینکه کسی از دستگاه اندیشوی لکان برای خود آویزهای هویتی بتراشد و به آن با شوریدگی و خشکاندیشی چنگ اندازد، دیگر ربطی به آنچه از دستاوردهای لکان وارد دانش امروزین شده است، ندارد. بلکه نشاندهندۀ ساختار روانی ویژۀ خود است. برای ما آنچه امروز در زمینۀ فرهنگی فارسیزبان اهمیت دارد، دستیابی به دستاوردهای دانشیکی است که در جهان نوین و در زبانهای دیگر پدید آمدهاند و این بیگمان، با پاسداشت دگراندیشی و البته بدون فرقهگرایی گروهی و بدون گرایش به دینسازی از یک دستگاه اندیشوی، شدنی خواهد بود.
و اما «نام پدر»، این اصطلاح لکانی بههیچروی بهمعنای پیروی کورکورانه از هیچ پدری، واقعی یا نمادین، نیست. خوانشهای بسیار رویهای و نادرستی از این اصطلاح لکانی، چه در ایران و چه در بیرون از ایران، رواج دارند که نقد آنها نوشتاری دیگر مینیازد. تنها به این بسنده میکنم که «نام پدر» در زبان لکان به پیگری (function) (در زبان ریاضیات) اشاره دارد که آرزومندی آدمی را به سخن پیوند میزند.
لکان در سینما، نقد ادبی، زبانشناسی، ریاضیات، جامعهشناسی و فلسفه
دکتر صنعتی میگوید که «...روانکاوی لکانی از کار بالینی فاصله گرفته و بیشتر میباید آن را گونهای فلسفه که به امر اجتماعی و زبان نظر دارد، دانست.» ولی همه میدانیم که تجربیات بالینی فروید نیز در چارچوب جلسات روانکاوی نماند و با ورود روانکاوی به سدۀ بیستم، نقد ادبی، سینما، فلسفه و جامعهشناسی کاملاً دگرگون شدند. به همینگونه، نمیتوان از دوستداران فلسفه، ادبیات، سینما، سیاست، جامعهشناسی، ریاضیات و... خواست که به روانکاوی لکانی دستاندازی نکنند. هرچند جای درخوری است برای یادآوری این نکته که در استفادۀ کاربردی از روانکاوی لکانی در زمینههای نابالینی، درونمایۀ آن سخت تحریف شده و جز پوستهای بیمغز از آن چیزی نمیماند.
حضور روانکاوی در دیگر پهنههای دانشهای انسانی، بهویژه از اینجهت پررنگ است که لکان ابزار و زیان فلسفه، انسانشناسی ساختارگرا، زبانشناسی، ریاضیات و... را برای بازخوانی آنها از دیدگاه بالینی، به کار گرفته است. ازاینروست که میتوان واژگان هایدگری، فوکویی، سارتری، سوسوری و بسیاری دیگر از نویسندگان را نزد لکان یافت، ولی در معنا و رویکردی کاملاً دگرگونه. نمونهای از این بازخوانی بالینی از واژگان دانشهای دیگر را میتوان در کاربرد واژۀ پرانمایه (significant) (که همانگونه که اشاره کردیم، دال زبانشناسیک نیست) بهروشنی دید. منتقدین لکان در فرانسه، بهویژه به این بازخوانی بالینی فرایافتهای دانشهای دیگر از سوی او خرده میگیرند. درست همانگونه که روانکاوی فروید بهدلیل یافتن رانۀ جنسی در پس فرایافتهای فلسفهای چون «اراده»، «آگاهی»، «تصمیم» و... انگ جنسیتمداری میخورد. ولی در ایران، درست بهوارونه، رویکرد لکانی را به نابالینی بودن متهم میکنند.
بهکارگیری روانکاوی لکانی در آموزش روانشناسان بالینی و روانپزشکان در فرانسه نشاندهندۀ این است که این رویکرد ابزار اندیشوی بسیار توانایی را در اختیار بالینیکاران میگذارد. بهویژه در رویارویی با بیماریهای دشواری همچون گونههای روانکژی و روانپریشی. همانگونه که میدانیم، تز دکترای روانپزشکی لکان دربارۀ گونهای از روانپریشی بوده است و کسانی که با درسگفتارهای او آشنایی دارند، میدانند تا کجا کوشش لکان در راستای بازنمود کارکرد روان در ساختارهای گوناگون رواننژندی، روانکژی و روانپریشی بوده است. بیدلیل نیست که بالینیکارهای بسیاری به این خوانش بالینی لکان روی میآورند. کسانی که تجربۀ آشنایی و کار کردن در این زمینه را داشتهاند، میدانند که این رویکرد، با اینکه نخست پیچیده مینماید، نگرش بالینی را بسیار کارآمدتر و ازهمینرو سادهتر میکند.
در این راستا، یادآوری این نکته نیز میتواند سودمند باشد که پنداری نامیدن گسترایی از روان (dimension) و «ناممکن» بودن گسترایی دیگر، بهمعنای بیاهمیت شماردن این ابعاد از روان آدمی نیست. در دستگاه اندیشوی لکان، سه گسترای نماد، پندار و هستا (Le Reel) (امر واقع) بهشیوۀ برومیهای بههم گره خوردهاند؛ بهگونهای که با باز شدن گره هرکدام، دو گره دیگر نیز از هم گشوده میشود. این سه گسترا درهم تنیدهاند و ما همیشه با این سه همزمان سروکار داریم.
نکتۀ دیگر اینکه نمیتوان در کار بالینی، «بافرهنگ» بودن را آسیبزننده دانست. این دو ضرورتاً آنگونه که آقای بیگرس و شماری دیگر از تجربهگرایان محض گمان میکنند، ناهماهنگ نیستند، بلکه مکمل هماند. بد نیست به فروید (و به خود دکتر صنعتی) نگاهی بیندازیم و از فروید بیاموزیم چگونه میتوان در ادبیات، تاریخ، جامعهشناسی و مردمشناسی به تجربه و کار بالینی نزدیکتر شد. مگر نه این است که پزشکی و روانپزشکی زمان فروید نیز او را به دور شدن از تجربهگرایی در پزشکی محکوم میکردند؟ بازگشت به فیزیولوژیسم خرافی پیشفرویدی و بازگشت به فلسفهگرایی انتزاعی پیشفرویدی نهتنها ناسازگار نیستند، بلکه هر دو برآمده از رویکردی همسان هستند: شترمرغوار سر را زیر حجاب اندیشۀ «خودآگاهانه» فروکردن و تن رانهای و ناخودآگاه عریان خود را پشت سر ندیدن. راه سومی نیز هست و آن راهی است که روانکاوی بیش از یک سده است که پیش روی ما نهاده و لکان کردمان (praxis) بالینی مینامند.
ریشههای این بدفهمیها در فضای فرهنگی ایران را بیگمان بایستی در آن چیزی جست که میتوان بیپیرایه «لکانوراجی» نامید.
لکانشناسی و لکانوراجی
یکی از نکتههای بسیار ارزشمند در سخنان آقای صنعتی، کوشش او برای ریشهیابی آسیبشناسی روانکاوی لکانی در ایران است. ایشان بهدرستی میگوید که «[ما در این جامعه] اتوریته را نمیپذیریم و هر اتوریتهای را دیکتاتور میبینیم، درحالیکه میخواهیم به قدرت با همۀ توانمندی تکیه کنیم. این تناقض فرهنگی ماست که هم او را میپرستیم و هم او را دفع میکنیم.» بیگمان ریشۀ این آسیبها را نه نزد افراد و گروهها، بلکه در بستر فرهنگی ایران جستوجو باید کرد.
ریشهیابی این آسیبها کاری جدی است که نوشتاری دیگری مینیازد، ولی در همینجا میتوان به چند نکته اشاره کرد: گرایش به بازخوانی رویهای و نابالینی لکان از سوی نویسندگان پهنههای دیگر اندیشه، ترجمههای نارسای نویسندگان انگلیسیزبان که خود نیز خوانشی دستچندمین و گهگاه نادرست از لکان پیش مینهند، گرایش به بازخوانی لکان از زاویۀ نگرش یازشمندانۀ (intentionality) فلسفی، دینی یا سیاسی، کمروشمند بودن کارهای پژوهشی و خو نداشتن به اندیشۀ انتزاعی؛ این چند ویژگی باعث میشوند که شماری از ایرانیان، نویسندگان و اندیشمندان بزرگ را نجویده قورت بدهند و سپس سرسری و بدون ریزنگری، آنها را با شیفتگی یا ستیزهجویی پس بیاورند. به این فهرست میشود هیستری فرهنگی و ریشهدار بودن روابط مرید و مرادی را نیز افزود. تجربۀ تاریخی نشان داده است که در چنین بستری، خطر فرقهگرایی ایدئولوژیک و رابطۀ فرابردی (transferential) میانفردی (که شوربختانه تأیید بر آن میتواند به کار واکاوی زبان در چارچوب درمانی آسیب رساند)، چندان دور نیست. بدینگونه، نبود باریکاندیشی، که گاهی نیز با سبکسری و ولنگاری اخلاقی درهم میآمیزد، پدیدههای شگفتی را در پهنۀ فرهنگی پدید میآورد که گریه و خندۀ ما را همزمان برمیانگیزد.
دکتر صنعتی خود «مقاومت» در برابر روانکاوی را تجربه کردهاند و با کجنابیهای آن در بافتار فرهنگی ایران آشنا هستند. بایستی گفت که امروزه روانکاوی لکانی نیز با همینگونه دشواریها روبهروست. نکات بسیار دیگری در این گفتوگو نیازمند نقد، بازخوانی و روشنگری هستند که در این نوشتار کوتاه نمیتوان آنها را بررسید. در پایان تنها به یادآوری این نکته بسنده میکنم که بهترین گزینه برای شناخت لکان، گفتوگو با کسی نیست که با رویکرد لکانی آشنایی ندارد، بلکه خواندن خود لکان است؛ نوشتارهایش و درسگفتارهایش که به انگلیسی نیز برگردانده شدهاند. همچنین برگزاری میزگردهایی که موافقان و مخالفان این رویکرد بتوانند دیدگاههای خود را در آن پیش نهند.
*آسیبشناس بالینی و روانکاو ساکن پاریس
منبع: شماره یازدهم نشریه فرهنگ امروز
نظر شما